یادم هست که مثل درشکه ران ها که سر اسب ها فریاد می کشند تندتر! هی تند تر! من هم سر اسپرم ها داد زدم که یالا بروید همان جایی که باید ! و خب ظاهرا این تشر موثر واقع شد و بالاخره اولین ملاقات بیولوژیکی بین سلول های ما دو تا رخ داد. خلقت و آفرینش انسان چیز بسیار مهیبی است. تا مدت ها آیات آفرینش انسان را می خواندم و از رشد لحظه به لحظه ی این انسان کوچک حیرت زده میشدم. ما غرک بربک الکریم؟ وقتی از هیچ، کامل ترین موجود و شریف ترین مخلوقات، آفریده می شود؟ و نقش ما این وسط چقدر کوچک و حقیر است. یک علت معده ی ناچیز. آن هم فقط برای شروع کار. همین!این دکتر رفتن ها و تب و تاب ها مصادف بود با ایام منتهی به انتخابات. خرداد پر از حادثه را پیش رو داشتیم. گاهی فکر می کنم نطفه ی فرزندم در ملتهب ترین روزهای سیاسی امسال بسته شد. خدا به داد برسد! نتایج آراء که اعلام شد من بودم و یک دنیا استرس و خشم و بهت .به جرات می توانم بگویم که چهل روز اول شکل گیری فرزندم یکی از شلوغ ترین و پرکارترین روزهای چندسال اخیرم بود. دایم در حال تلفن کاری و قرار مدار. از این جلسه به آن یکی. با چند گروه مختلف پروژه های مختلف را شروع کردیم. قبل انتخابات هم خیلی فعال تر شده بودم و به سهم خودم تلاش می کردم. چیزی که به درد نوشتن در اینجا می خورد اینست که بسیار در تکاپو و ملتهب بودم. باید دید این حجم از استرس و فشار چه نتیجه ای خواه خداحافظی با یک زیست نرمال....
ادامه مطلبما را در سایت خداحافظی با یک زیست نرمال. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : moedde بازدید : 106 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 7:52